زندگی نامه گل زنگدیم

بدون عنوان

به نام خداوند مهربان سلام امروز دو شنبه 31 فروردین سال 1394 شمسی ساعت 11:11 می باشد .باز امروز اومدم تا هم یکسری مطلب برای پسرم آقا پرهام بنویسم که وقتی بزرگ شد ببینه که ما همیشه به یادش بودیم وهستیم هم یکسری عکس و خاطرات دورانی که این عکسها گرفته شده را براش بنویسم . اره پرهام دیشب با من بازی میکرد اینقدر حال می داد که دوست داشتم تا صبح باهاش بازی کنم ولی حیف که باید صبح میامدم سر کار . اره از دیشب براتون بگم دیشب من پرهام وگرفته بودم تو بقل خودم و دست و پاشو قفل کرده بودم و بهش میگفتم اگه میخوای آزاد شی باید بوسم کنی اونم همش به جای بوس گازم میگرفت و من آزادش نمی کردم هی بهش میگفتم بوس اون گاز می گرفت و میخندید اینقدر خند...
31 فروردين 1394

بدون عنوان

سلام بازم امروز اومدم تا یکسری از عکسای پرهام بزارم واینکه این عکسا رو کجا گرفته . این عکس برای موقعیه که من وپرهام تو خمین و تو صحرای آقایی با هم به طبیعت گردی رفته بودیم اونم تو عیدسال نود وچهار چقدر زیبا بود یادش بخیر.       این عکسا هم من و پرهام وسمیرا و مانیا تو همون صحرا روزهشتم عید انداختیم.             این عکس ها هم با آقایی تو خونه آقایی گرفته اون یکیم من ومامان عزیزم هستیم همون مامانی پرهام.             این عکسا هم برای روز س...
16 فروردين 1394

خاطرت پرهام در فروردین 94

به نام خدا سلام امروز 15فروردین سال 94 بازم اومدم به امید خدا سر کار و از اینجا به نوشتن یکسری از مطالب درباره پرهام واینکه تو تعطیلات نوروز چه جور بهش خوش گذشت براتون و هم برای خودش بنویسم. اره امسال پرهام سوم فروردین به خمین رفت و با آقایی و مامانیش و عمو ودختر عمو و...........عید مبارکی کرد و به مهمونی رفت و خیلی بهش خوش گذشت طوری که دیگه دوست نداشت به کرج بیاد. پرهام هزار ماشالله خیلی با دختر عموهاش صمیمی بود با هم بازی میکردن همشم تو صحرا و بین سبزه ها بود طوری که دیگه دوست نداشت خونه بیاد خلاصه تعطیلات خوبی هم برای اون و هم برای ما بود دهم عیدم اومدیم خونه خودمون و تو فامیلای مادری با دختر وپسر خ...
15 فروردين 1394
1